کد خبر : 124020

تراژدی ایرانی در کانال مانش

تراژدی ایرانی در کانال مانش

به گزارش بخش

دو تصویر آخر پیوست خبری است که رسانه‌ها یکی، دو روزی‌ است در موردش حرف می‌زنند. آنیتا و تمام اعضای خانواده‌اش در راه مهاجرتی پرخطر از ایران، در آب‌های سرزمینی غریبه غرق شده‌اند.
از روز گذشته ابراهیم و به‌‌ویژه امیرحسین که آخرین تست‌ها و تمرین‌ها را با آنیتا انجام داده بودند، مدام تصویر اشک‌های آنیتا را مرور می‌کنند و غصه می‌خورند و من به فامیلی این خانواده فکر می‌کنم. چه وجه تسمیه عجیبی است! خانواده ایران‌نژاد».

روایت‌های دردناک مرگ

در روایت‌های تلخ مهاجرت گاه تصویر کودکی مرده بر ساحلی در ترکیه و گاهی قصه‌ای از بازماندگان در رسانه‌های محلی خبرساز می‌شود و تا چند روز واکنش مردم عادی و مقامات کشورها را برمی‌انگیزد. در این بین البته خانواده‌هایی برای همیشه از بین می‌روند و حتی این مرگ‌های تراژیک هم پایانی بر قصه‌های تلخ مهاجرت و نحوه برخورد با مهاجران نمی‌شود. سال‌هاست که ایرانیان زیادی هم مانند ساکنان برخی کشورهای همسایه دار و ندار خود را می‌فروشند و تن به شرایط دشوار مهاجرت غیرقانونی می‌دهند. از این مهاجرت‌ها البته در برخی موارد قصه‌هایی بهت‌آور رسانه‌ای می‌شود و در مواردی حتی خبر این مرگ‌ها به رسانه‌ها هم راه پیدا نمی‌کند. ماجرای «هستی» یکی از این موارد است که خبر آن ۱۲ بهمن سال ۹۲ در بخش استانی یک خبرگزاری داخلی منتشر شد. در آن روز شعبه خوزستان در خبری با تیتر «هستی به ساحل می‌رسد؟» به روایت تلخ یکی از این مهاجرت‌ها پرداخته بود. در آن خبر آمده بود: «شش ماه پیش فاطمه دهقان‌مدیسه که پس از جدایی از همسر، سرپرستی دخترش را بر عهده گرفته بود و سال‌ها به‌عنوان منشی و تایپیست در مطبوعات آبادان کار می‌کرد، به ‌همراه «هستی» هشت‌ساله قصد مهاجرت به استرالیا کرد. یکی از روزهای نخست مرداد‌ماه بود؛ فاطمه و دخترش سوار قایق کوچکی شدند و به دریا زدند ولی پس از حرکت از اندونزی به‌ سوی استرالیا، قایق کوچک توسط قاچاقچیان انسان سوراخ شد و این مادر و دختر به ‌همراه ۱۵۲ مسافر دیگر، طعمه امواج توفانی اقیانوس شدند. در این میان، فاطمه و هستی نجات می‌یابند ولی چند روز بعد از این ماجرا مادر به ‌دلیل بیماری در بیمارستان جان می‌سپرد و هستی می‌ماند و آینده‌ای مبهم. هستی در اندونزی به خانواده‌ای ایرانی سپرده شد و یک ماه پیش با تلاش‌های مقامات ایرانی و خانواده فاطمه، پس از پنج ماه جسد فاطمه که در این مدت در سردخانه‌ای در اندونزی نگهداری می‌شد، به ایران بازگشت و در خاک آبادان آرام گرفت. یک ماه بعد، هستی نیز پنجشنبه هفته گذشته (۱۰ بهمن) به همراه یک نماینده از سازمان ملل به ایران بازگردانده شد. نماینده بهزیستی خوزستان نیز برای بازگرداندن هستی به زادگاهش یعنی آبادان در تهران حضور یافته است. پس از همه این ماجراها، هنوز آینده «هستی» گرفتار امواج است، پدر او تمایلی به تحویل‌گرفتنش ندارد و باید دید دخترک بازگشته از توفان، سرانجام به سرمنزلی آرام می‌رسد؟».

تراژدی آرمین

ماجرای دیگر روزگار تلخ آرمین است. او یکی دیگر از پناه‌جویان ایرانی بود که همراه خانواده خود قصد مهاجرت به استرالیا را داشت، اما نه‌تنها هیچ‌گاه به این کشور نرسید بلکه خانواده خود را هم برای همیشه از دست داد. سالانه هزاران پناه‌جو از ایران، افغانستان، عراق و سریلانکا سعی می‌کنند خود را از این طریق با قایق‌ها به استرالیا برسانند. سفری که قربانیان زیادی می‌گیرد و برای خیلی‌ها نیمه‌تمام می‌ماند. خانواده آرمین از همین قربانیان بودند. سال ۹۲ گزارش‌ رسانه‌های فارسی‌زبان ماجرای این خانواده را رسانه‌‌ای کرد. آنها از سرنشینان قایقی با حدود صد سرنشین بودند که قرار بود از اندونزی به استرالیا برسد، اما نرسید. آن سال‌ها در خبرها آمده بود که قایقی با حدود صد سرنشین ایرانی و عرب بعد از پنج روز سرگردانی بر اقیانوس در هم شکست و یکی از بدترین تراژدی‌های دهه اخیر را رقم زد. از ۲۸ بازمانده این قایق تنها یک ایرانی زنده ماند؛ یک پسر‌بچه ۱۱ساله به نام آرمین که در هتلی به‌ طور موقت اسکان داده شده بود. همان موقع یکی از رسانه‌ها دراین‌باره نوشته بود: «از بیمارستان تازه مرخص شده بود. انگار هنوز در بهت و ناباوری بود، شوک حادثه‌ای که او را برای همیشه از پدر و مادر و خواهر سه‌ساله‌اش جدا کرد. قایق‌شان پنج شبانه‌روز روی آب بود و هر‌چه از نیروی دریایی درخواست کمک کردند، کسی به دادشان نرسید. آرمین از لحظه وقوع حادثه می‌گوید: «ما نزدیک ساحل بودیم که دریا توفانی شد. یک موج خیلی قوی با تمام قدرت ما را پرت کرد آن طرف. کشتی دو نصف شد. من گیر کرده بودم. بند لباسم گیر کرده بود. پدرم آمد بند لباس را باز کرد. سرش خورد به یک میخ. از دماغش خون آمد، رفت زیر آب. من هی دورتر می‌شدم». می‌گوید هویت پدر و مادر و خواهر کوچکش را هم خودش شناسایی کرده. از روی عکس جنازه‌ها: «مادر و پدرم را که دیدم گریه نکردم، انگار خواب بودند؛ اما جناره خواهرم را که دیدم فهمیدم زدم زیر گریه؛ از دهانش کف آمده بود و چشمانش کبود بود، تمام بدنش سیاه‌سیاه شده بود. یکسره قیافه‌شان می‌آید جلوی چشمم. توی خوابم می‌آیند. مامانم می‌گوید آرمین گریه نکن. همه‌چیز درست می‌شود. خواهرم می‌گوید آرمین گریه نکن. می‌روی ایران». آرمین و هستی و خانواده ایران‌نژاد البته تنها چند مورد از قصه‌های تلخ و بهت‌آور مهاجرانی است که به امید دنیای بهتر شهر و دیار خود را ترک می‌کنند؛ اما از این سفر تنها غمی تلخ برای دنیا باقی می‌ماند./شرق

نویسنده 8
نویسنده 8
مولف / کد خبرنگار : 6
ارسال نظر