کد خبر: 225144 وعده ازدواج مجازی، تله‌ای برای دختر ۱۸ ساله کرمانی؛ از آشنا تا اسارت

دختر 18 ساله در تله شیطانی مجازی گرفتار شد

خبرمهم: درابتدا همه چیز شبیه یک آشنایی ساده بود؛ اما کم‌کم آن پسر با حرف‌های عاشقانه و ابراز علاقه‌های مکرر، قلب مهسا را ربود.

دختر 18 ساله در تله شیطانی مجازی گرفتار شد

مهسا دختر۱۸ ساله‌ای از دل شهر گرم و صمیمی کرمان، مثل خیلی از جوان‌ها برای پرکردن خلأ تنهایی‌اش، به گشت و گذار در فضای مجازی می‎‌پرداخت. اندکی بعد با پسری به نام مهرداد آشنا شد که در استان دیگری زندگی می‌کرد. حرف‌های شیرین و وعده‌های رنگارنگ با طعم ازدواج، کاخ رویاهای دختر جوان را نقاشی کرد.


به گزارش بخش حوادث سایت خبرمهم، درابتدا همه چیز شبیه یک آشنایی ساده بود؛ اما کم‌کم آن پسر با حرف‌های عاشقانه و ابراز علاقه‌های مکرر، قلب مهسا را ربود و با او وارد روابط عاطفی شد.

روزها به گفت‌و‌گو گذشت تا این‌که مهرداد درخواست عکس و فیلم خصوصی کرد. مهسا تردید داشت، با این حال ترس ازدست دادن و از طرفی وابستگی‌ که آرام‌آرام در وجودش ریشه دوانده بود، باعث شد خواسته‌اش را بپذیرد؛ اما نمی‌دانست که این شروع یک کابوس است. چند هفته بعد، لحن مهرداد تغییر کرد و وعده‌های زیبا جای خود را به تهدید و افشا، درخواست پول و اصرار به قرار ملاقات داد.

حتی یک‌ بار مهسا را مجبورکرد تا به شهر مهرداد سفر کند، اما دختر در لحظه آخر، با ترس و دلی آشوب‌زده از این تصمیم منصرف شد.

پس ازآن، تهدیدها شدیدتر شد. او می‌گفت اگر حرفم را گوش ندهی، فیلم‌هایت را برای خانواده‌ات می‌فرستم و در فضای مجازی منتشر می‌کنم تا آبرویت برود! و درنهایت آن شیطان مجازی تهدید خود را عملی کرد و عکس‌های دختر جوان در فضای مجازی قرارگرفت. حالا رسوایی و آبروریزی روح و روان او را به هم ریخته بود.

مهسا شب‌ها با گریه می‌خوابید و روزها با اضطراب چشم باز می‌کرد؛ زندگی‌اش به میدان جنگی با سایه‌های ترس تبدیل شده بود تا این‌که یک روز تصمیم گرفت به جای ترسیدن، محکم بایستد. قدم‌های لرزانش را برداشت و به کلانتری آزادگان کرمان رفت، نفسش سنگین اما نگاهش محکم بود!

پرونده به سروان حسینی افسر باتجربه کلانتری سپرده شد. او با دقت به صحبت‌های مهسا گوش داد، مدارک را بررسی کرد و به این ترتیب تحقیقات تخصصی پلیسی برای دستگیری شیطان مجازی آغاز شد.

کمتراز ۷۲ساعت بعد، ماموران با دستور ویژه رئیس کلانتری ۲۱ آزادگان و با هماهنگی‌های قضایی، مهرداد را با شگردهای تخصصی و پلیسی به کرمان کشاندند و در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر کردند. وی که فکر می‌کرد پشت پرده فضای مجازی پنهان می‌ماند، با دستبند آهنی تحویل مرجع قضایی شد و در ادامه قاضی پرونده بعد از مشاهده مستندات لازم او را روانه زندان کرد.

مهسا بعد از مدت‌ها، نفس راحتی کشید و فهمید که سکوت، بزرگ‌ترین دشمن انسان در برابر تهدید و آزار است و هیچ‌کس حق ندارد با احساسات و اعتماد او بازی کند. این ماجرا به او آموخت: اعتماد هدیه‌ای ارزشمند است آن را بی‌محابا به دست هر کسی نسپارد و اگر کسی از اعتمادت سوءاستفاده کرد قانون حامی تو خواهد بود، اگر شجاعت برداشتن قدم اول را داشته باشی ....

براساس ماجراهای واقعی در زیر پوست شهر

منبع: اعتمادآنلاین
ارسال نظر